ما بی حجاب نبودیم. نجابت، پوست تنمان شده بود و عفاف، همسایه ی دیوار به دیوار دلمان بود. حیا، درخت ریشه دار حیاتمان بود که هر چه شاخه هایش را می بریدند، بارورتر و تنومندتر می شد. یک روز به زور، برخی از مادران ما را به نمایش بردند و از آنها بازی خواستند. وقتی نمایش تمام شد بازیگران یادشان رفت از نقش بیرون بیایند، یادشان رفت ماسکها و نقابهای تحمیلی را بردارند، و بعد، فرزندانشان خیال کردند که هرچه هست طبیعی است، همان باید باشد.
و این شد که حجاب که فطری و طبیعی دختران و زنان ما بود، اضافی و تحمیلی و غیرطبیعی جلوه کرد و بی حجابی که منافات داشت با فطرت و طبیعت عفاف آسای دختران و زنان، طبیعی تلقی شد.
و ما هنوز گرفتار این مصیبتیم که دستهایی از درون و بیرون مرزها، زنانمان را به نمایش می خوانند...
ما اکنون نیازمند کندن نقابهای دروغین و بازگشت به اصل پاک و بی آلایش خویشتنیم.
منبع: کتاب صمیمانه با جوانان وطنم (سید مهدی شجاعی)
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: حجاب , عفاف , , چادری, دختر چادری, دختر با حیا, چادر خاکی, مادرم زهرا, قسم به چادر خاکی, عفت و حیا, شرم و حیا, دختر کوچولوی چادری,